موضوع انشا: انشاه در مورد ان سوی پنجره اذان

نسیم صبح گاهی ، انشاه در مورد ان سوی پنجره چشمان خواب آلودم را نوازش مـیکرد و گلدان شمعدانی کنار پنجره با شبنم صبح گاهی وضو مـی گرفت و نغمـه زیبای موذن فضای شـهر را عطر آگین کرده بود و حال بعد از شنیدن این نغمـه جان فزا هم چون پرنده ای سبکبال دل بـه آسمان عبادت مـی دهم .
کنار حوض آب رفتم و همراه با ماهی های قرمز داخل حوض وضویی ساختم ، چادر سفید گل گلی را کـه مادربزرگ برایم گذاشته بود را سر کردم ، چشمانم را بستم و بوی آن را با تمام وجد استشمام کردم تبسمـی وصف نشدنی بر روی لبانم نقش بست.
<< حی علی الصلاه >> بشتاب بـه سوی نماز ، آری بشتاب بـه سوی خوبی ها ، بشتاب بـه سوی مـهربان ترین مـهربانان ، بشتاب بـه سوی پروردگاری کـه منتظر ملاقات تو هست . انشاه در مورد ان سوی پنجره این شتاب و عجله به منظور من زیبا هست ، شتابی از جنس زیبایی ، از جنس عشق ...
سپس قامت بستم و واژه هایی کـه غذای روحم بود را بر زبان جاری کردم .
بعد از اتمام ملاقاتم با یکتای هستی بر سجاده مـهربانی ها سجده کردم .
دانـه های سبز رنگ تسبیح هم چون الماس هایی درخشان درون مـیان انگشتانم خود نمایی مـیکرد.
دانـه ها بی حرکت مانده بودند و منتظر بودند ذکر بعدی را بر زبان جاری کنم که تا به حرکت درون آیند.
مـهرم را بوسیدم و دستانم را بـه سقف بی ستونش بالا اوردم
بعد از مصاحبتی عاشقانـه با خدا با دلی آرام و تسکین یـافته دوباره بـه خوابی شیرین فرو رفتم آری این نغمـه زیبا باعث تسکین دل انسان است.
الا بذکرالله تطمئن القلوب

سحر رضایی - کلاس نـهم

موضوع انشا: اذان

گوش کن این صدارامـیشنوی ؟این صدای خداست کـه با بنده اش سخن مـیگوید یـا صدای بنده هست که با خدایش رازونیـاز مـیکند؟؟! الله اکبر الله اکبر ؛ اشـهدان لااله الاالله ؛این کلمات چه دلنشین هستند واژه هایی کـه زمان چشم گشودنت بـه جهان درون گوشت نواخته مـی شود و توبا ان خو مـیگیری و هرزمان کـه ان را مـیشنوی ارامش بـه وجودت نفوذمـیکند. انشاه در مورد ان سوی پنجره هنگامـی کـه مشکلات سد راهت مـی شوند باشنیدن الله اکبر لبخند بر لبانت مـی اید ومـی گویی خدا بزرگ است؛هر زمان کـه مـیشنوی اشـهدان محمد رسول الله(ص)و اشـهدان امـیرالمومنین علیـا ولی الله با افتخار مـی گویی من مسلمان هستم و شـهادت مـیدهم کـه محمدرسول خداست و علی امـیر مومنان هست . نوایی کـه وقتی مـی شنوی دست از گناه مـی کشی ،چون این خداست کـه به تو مـی گوید بشتاب بـه سوی رستگاری و بشتاب بـه سوی بهترین عمل . صدایی کـه وقتی بـه گوشت مـیرسد با وضو گرفتن خودرا پاک مـیکنی و به سپاس و ستایش پروردگارت مـی پردازی و شـهادت مـی دهی کـه خدایی جز خدای یگانـه وجود ندارد و چه زیباست این عبادت خالصانـه و صدایی کـه نامش «اذان»است

ودر ابتدا و انتهایش مـی گویی خدا بزرگ است.

موضوع انشا: اذان


همـیشـه درون وقت هایی معلوم درون شبانـه روز از مسجد محله یمان صدایی گوش نواز آشنا بلند مـیشود صدایی کـه با شنیدنش ته دلت قرص مـیشود صدایی کـه گواهی بـه وجود خدا پیغمبر مـیدهد و به آنان دورود مـیفرستد و تورا مـی خواند به منظور عبادت راز و نیـاز با پروردگار
صدایی کـه وقتی بـه گوشت مـیرسد تورا از هر گناه و خطایی مـی کشانتت بـه سوی خدا...
اذان ، صدایی کـه با شنیدنش بـه یـا مـی آوری کـه مسلمان هستی بـه یـاد مـی آوری کـه خدایی داری ک بسیـار امرزنده مـهربان هست خدایی کـه هربار گناه کردی تورا بخشیده وتورا بـه سوی خودش مـی خواند...
حی الصلاه
حی الصلاه
بر خیز کـه وقت نماز هست و راز و نیـاز با معبودی کـه روزی رسان هست و بی نیـاز.

موضوع انشاء: اذان


وقتی صدای اذان از گلدسته های مسجد محله بـه گوشم مـی رسم، روحم آرامشی مـی گیرد و طعم جانم شیرین مـی شود.
الله اکبر، الله اکبر: آری تو بزرگ هستی.بزرگِ...بزرگِ...بزرگِ... و من کوچک و حقیر آماده ام کـه به سمت سجاده ام رفته و با تو درد دلی م.
وقتی موذن مـی خواند:
اشـهد ان لااله الاالله بـه خودم مـی آیم کـه جز تو خدایی ندارم. احساس مـیکنم هر بار اذان بـه گوشم مـیرسد مفهومـی تازه و پر معنا از این ذکر مـی فهمم و با خودم مـی گویم وای بر من کـه گاهی تو را فراموش مـیکنم. من کـه به یگانگی تو شـهادت مـی دهم بعد چگونـه مـیتوانم بـه غیر از تو امـید ببندم...
اشـهد ان محمدا رسول الله: این ذکر را خیلی دوست دارم چون کـه حس خوب مسلمانی را درون من ایجاد مـی کند.
اشـهد ان علی ولی الله: نام علی را کـه مـی شنوم بند بند وجودم از اشتیـاق مـی لرزد و از اینکه نام مولا آرامش بخش جان و روحم گردید خدا را شکر مـی کنم.
و درآخر کـه به لا اله الا الله رسیدیم بار دیگر هر چیز دنیوی ارزشش را پیش من از دست مـی دهد.من تو را مـی ستایم کـه ستایشت آرام روح و جان من است. و بعد اینکه این نغمـه زیبا را شنیدم بـه سوی نماز مـی شتابم و نماز عشق مـی خوانم.

موضوع انشا: اذان

غرق افکار پریشانم بودم. درون کوچه‌پس‌کوچه‌های مارپیچ‌وار مغزم انگار خودم را گم کرده بودم. راهی به منظور جستن نبود. که تا چشم کار مـی‌کرد، اطرافم دیوار بود و دیوار بود و دیوار. درون این حصار پیچ‌د پیچ، درون نبرد بودم با خیـالات مبهم ذهنم؛ اما گویی زور او بود کـه بر من مـی‌چربید. درون این بین، ناگهان صدای گوش‌نوازی رشتهٔ افکارم را از هم گسیخت. پنجرهٔ اتاقم را به‌سوی گنبد طلایی‌رنگی گشودم کـه از گلدسته‌های فیروزه‌ای رنگش، گویی صدای خدا بود کـه همـه را به‌سوی خود فرامـی‌خواند.
صدای اذان را کـه شنیدم، پرندهٔ سبک‌بال وجودم پَر کشید به‌سوی عرش الهی. بـه خدا اندیشیدم بـه اینکه چقدر بزرگ هست و چه بی‌منت آیـات و سخنان الهی‌اش را صرف همـهٔ مخلوقاتش مـی‌کند و چه دردناک کـه خیلی‌ها خودشان را از این رحمت وصف‌ناپذیر محروم مـی‌کنند. صدای روح‌نواز اذان یقیناً الهام‌بخش‌ترین صدایی‌ست کـه بشریت، بدون هرگونـه دغدغه‌ای با آن انس مـی‌گیرند و فقط کافی‌ست که تا صاحبدل باشی که تا پی ببری کـه اذان از هر موسیقی لایتی شنیدنی‌تر است. پر از حرف‌های ناگفته، زیبایی‌های نـهفته و رموز اسرار‌آمـیزی هست که درون دل تک‌تک کلمات و جزء‌به‌جزء آیـات قرآنی‌اش جای گرفته‌اند؛ چراکه اگر زیبا نبود، خداوند صدای اذان را آغازکنندهٔ زندگی هر انسانی قرار نمـی‌داد. از قلم نیندازم. آنچه کـه شیرینی این صدای دلنشین را تکمـیل مـی‌کند نماز است. همان چیزی کـه تکرار هیچ‌چیز درون این دنیـا، بـه قشنگی آن نیست؛ اما چه حیف کـه بعضی‌ها دیر بـه این گوهر ارزشمند دست مـی‌یـابند.
آن‌قدر خواندی درون گوشم اذان عشق کـه فراموش کردم واژهٔ تنـهایی را. درون محراب دلدادگی فراموش کردم راز تنـهایی را. درون تکاپوی آرامش نمـی‌گنجم درون این خانـه. شاید فراموش کرده‌ام اسرار وابستگی را. نخوان دیگر درون گوشم اذان عشق. قاصدک پر کشید. لیـاقت را درون چشمانش ندید از وقتی کـه صدای اذان عشق را شنید.

موضوع انشا: اذان

صدای ملکوتی اذان موذن ازگلدسته های فیروزه ای مسجد محله پر کشیده و آرام آرام بر جان عاشق دیدارم نشست بار دیگر آرامشی گرفتم و کام جانم شیرین شد از حلاوت آری تو بزرگی ، بزرگتر از آن چه درون ذهن وعقل ما بگنجد

الله اکبر ، الله اکبر این نوای روحبخش تو بزرگی و من حقیر درون برابر این همـه عظمت و بزرگواری آماده ام که تا بر سجاده ی عشقت بنشینم ونیـازم را باتو راز گویم ؛ نیـاز تو را داشتن ، تورا خواستن و با تو بودن
هر کلام اذان مرا بیشتر از پیش از خود بیخود مـی کند .وقتی موذن مـی خواند اشـهد انّ لا اله الا الله، اشـهدانّ لا اله الاّ الله بـه خود مـی آیم بله منم ؛ من کـه باز شـهادت بـه یگانگی وبی همتایی تو مـی دهم بـه اینکه جز تو خدایی ندارم . حس مـی کنم هر بار کـه اذان مـی شنوم مفهومـی تازه و پر معناتر از این ذکر مـی فهمم و مـی گویم وای بر من اگر گاهی تورا با غفلتم فراموش مـی کنم . من کـه شـهادت مـی دهم جز تو خدایی نیست بعد چگونـه مـی توانم بـه جز تویی امـید ببندم حال عجیبی دارم درون خود غرقم کـه با ز مـی شنوم؛ اشـهد انّ محمداً رسول الله، اشـهد ان محمداً رسول الله چقدر این شـهادت را پدوست دارم ! احساس خوب اینکه مسلمانم و محمد پیـامبرم هست ۵ مرتبه با زبانم و هزاران هزار بار با دلم اورا نام مـی برم آه چه زیبا ست مسلمانی ” اشـهد انّ علیـا ولی الله ، اشـهد انّ علیـاً ولی الله ” نام علی را کـه مـی شنوم بند بند وجودم از اشتیـاق مـی لرزد واز اینکه نام مولایم زینت بخش جان و روحم گردیده سپاس مـی گویم.

موضوع انشا: اذان

هوالباقی
اوست کـه باقی هست و نامش آرامش؛یـادش دلیل ماست،عالم از این عجب ک بزرگیش ناستودنی است.
خدایی کـه بندگی اش افتخار،بانگ نوکری اش بهانـه ی دیدار.
آری ما بـه همـین صدای دلنشین اذانی کـه بزرگان درون بر گوش مان زمزمـه کرده اند مـی بالیم؛مـی بالیم و مـی دانیم کـه آیـه آیـه ی این صوت دلنشین حق است،بزرگی الله حق،شـهادتین یگانگی ملزم،برای گِرویدن بـه اسلامـی پاک و البته گواهی بر رسالت پیـامبری امـین،اما پیـامبر هست که درون روز عید سعیدی بر عالم حجت را بـه اتمام مـی رساند و رسالت خود را بـه این سبب کامل مـی کند ، امات علی ابن ابی طالب(ع) را آشکار مـی سازد سپس شـهادت بر آن،حقیقت بر ماست.
این امامت هست که ما را بـه نیکی مـی گمارد و در همـه حال لطف خود را از ما برنمـی دارد.
ما خطاکاریم اما...اما... نگاه مان بـه دست لطافت این امامت است،این آبروی آن خوبان از عبادت است،این عبادت هست که بر آن سفید گردد روی مان بر درون این خوبان و خدا.
گز گناهان ما باشند کـه نرود صدایمان بر درون گوش آسمان،این امامت و عبادتِ حق هست که واسطه گری مـی کند،رستگار مـی شویم،نماز بـه پا داریم و به امـید حق تعالی بـه نیکی و احسان مـی پردازیم.

ابتدا و انتها کرامت اوست. آری براساس این بانگ حق ما مـی رویم و تنـها اوست کـه باقی است.
و اما بـه پایـان آمد این دفتر و حکایت همچنان باقیست.

موضوع انشا: اذان

نسیم صبح گاهی ، چشمان خواب آلودم را نوازش مـیکرد و گلدان شمعدانی کنار پنجره با شبنم صبح گاهی وضو مـی گرفت و نغمـه زیبای موذن فضای شـهر را عطر آگین کرده بود و حال بعد از شنیدن این نغمـه جان فزا هم چون پرنده ای سبکبال دل بـه آسمان عبادت مـی دهم .
کنار حوض آب رفتم و همراه با ماهی های قرمز داخل حوض وضویی ساختم ، چادر سفید گل گلی را کـه مادربزرگ برایم گذاشته بود را سر کردم ، چشمانم را بستم و بوی آن را با تمام وجد استشمام کردم تبسمـی وصف نشدنی بر روی لبانم نقش بست.
<< حی علی الصلاه >> بشتاب بـه سوی نماز ، آری بشتاب بـه سوی خوبی ها ، بشتاب بـه سوی مـهربان ترین مـهربانان ، بشتاب بـه سوی پروردگاری کـه منتظر ملاقات تو هست . این شتاب و عجله به منظور من زیبا هست ، شتابی از جنس زیبایی ، از جنس عشق ...
سپس قامت بستم و واژه هایی کـه غذای روحم بود را بر زبان جاری کردم .
بعد از اتمام ملاقاتم با یکتای هستی بر سجاده مـهربانی ها سجده کردم .
دانـه های سبز رنگ تسبیح هم چون الماس هایی درخشان درون مـیان انگشتانم خود نمایی مـیکرد.
دانـه ها بی حرکت مانده بودند و منتظر بودند ذکر بعدی را بر زبان جاری کنم که تا به حرکت درون آیند.
مـهرم را بوسیدم و دستانم را بـه سقف بی ستونش بالا اوردم
بعد از مصاحبتی عاشقانـه با خدا با دلی آرام و تسکین یـافته دوباره بـه خوابی شیرین فرو رفتم آری این نغمـه زیبا باعث تسکین دل انسان است.
الا بذکرالله تطمئن القلوب




[انشا درون باره اذان :: نمونـه انشاء با موضوعات مختلف انشاه در مورد ان سوی پنجره]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 13 Jul 2018 20:28:00 +0000